یاد امام و شهدا ، دل رو می بره کرب و بلا


بسم الله الرحمن الرحیم
شهید عباسعلی خمری
با درود بی پایان به تمامی شیفتگان راه حق و با سلام بر امام امت ، این قلب تپنده مستضعفان جهان .
پدرم ، پدر خوبم سلام گرمم را که از فرسنگها راه از میان دود و آتش نثارت می کنم ، بپذیر. ای که رخسارت یادآور تحمل هزاران رنج و درد است . ای که بار رنج و محنت را به دوش کشیدی و همیشه کوله بار فقرت و دستهای پینه بسته ات یاد آور سختی ها و مشکلات زندگی ات بود . تو که تکبیر کلامت ذکر خدا و مقصد زندگی ات رضای او بود . ای که از همه و همه چیز رسته و تنها به خدا پیوسته ای ، شاید این آخرین نامه و یا بهتر بگویم وصیت نامه من باشد که از میدان خون و شهادت برای شما می نویسم . اینجا هر چیز است ، عشق است و بس ! اینجا عاشقان الله، سینه چاک و مشتاق در انتظار لحظه های موعودند . همه یکر نگ  و یک دل اند . چرا که خدا اینجاست و همه مشتاق دیدارند . همه فریاد رفتن بر لب و شور قدس در سر دارند . پدرم مرا دعا کن تا به این چابک سواران راه حق برسم .

من در جبهه های نبرد شیفتگان شرف  و مکتب را دیدم . بوی خوش جهاد فی سبیل الله را در زیر گلوله بوئیدم و از سرچشمه اسلام سیراب گشتم .
برادرم ،هرگز نگذار پرچمی که در دستم بلند است ، برزمین افتد . آنرا بردار و فریاد زن که اینجا کشور پیروزمند عشاق محبان و پیروان روح الله است و اما تو ای مادر مهربانم :
دستانت را می بوسم که این دستهای رنج کشیده تو بود که مرا نوازش  می داد و تو بودی که انسانیت و راه کمال را به من آموختی . پس ای عزیز رنج دیده ام  مرا حلال کن ، شیر جانت را که با آن بزرگ شدم و راه حق را یافتم بر من حلال کن تا آسوده تر ، این دنیای فانی را وداع گویم . بر مزارم اشکی نریزید . زیرا عزیزان دیگری هنوز در راهند . آری وقت تنگ است و راه در پیش ! راه رفته را باید رفت که فردا روز موعود ، روز پیروزی و روز درخشش کامل مکتب است .
پدرم ، بدانید که امتحان الهی در پیش است . در اینجا یاران حسین ( علیه السلام ) علم بر دوش می گیرند و با خروش فریاد می زنند که ای خصم زبون گرچه گلهای نورسته ایران اسلامی را پرپر می سازیم اما خورشید جماران پا برجا و استوار خواهد ماند . انشاا لله این انقلاب عظیم جهان را به دست منجی انسانها، مهدی موعود خواهیم سپرد .در پایان همه را سلام می رسانم . لحظه ای از امام غافل نمانید .
« شیفته پیروزی و مکتب «
بخشی از وصیت نامه شهید
مادرم همچون  آن شیر زن کربلا که با کاروان امام حسین (علیه السلام ) بود و فرزندش را  که تازه ازدواج کرده بود ، ترغیب به رفتن به جنگ دشمنان امام حسین ( علیه السلام ) نمود و پس از آنکه پسرش شهید شد دشمن سر فرزندش را پیش مادرش فرستاد ، آن مادر قهرمان سر را  بر روی سینه چسباند و گفت آفرین فرزندم ، تو خوب از حریم مولایت دفاع کردی حالا شیرم را حلالت دارم و      آن وقت سر را نزد دشمن پرت کرده  و گفت من چیزی را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم و شما نیز اینگونه باشید ....
به فرزند و فرزندانم بگویید که آن ها ثمره یک ازدواج مقدس و میمون هستند که پدرشان شب زفاف از حجله به رزمگاه روانه گشت و آن چنان از خود لیاقت و اخلاص نشان داد تا آن که خداوند متعال وی را به لقای خویش فرا خواند . پس این کلام را به آن ها تذکر دهید که اگر چنان چه دشمن ظاهرا ً بر مسلمین پیروز شد و ندای حق گویان را خفه کرد ، آنان فریاد گر و پیام رسان خون پدرشان باشند و با چنگ و دندان از اسلام و دین خدا دفاع کنند و بدانند که پدرشان بی جهت  خون خود را هدیه نکرده است و هر وقت بهانه پدر گرفتند به آن ها بگویید شما بهتر از سکینه امام حسین ( علیه السلام ) نیستید و برای نوازش کودکان ،مهدی (عج) را صدا کنید که آن حضرت خود فرزندان مان را نوازش خواهد کرد ...
-به دانش پژوهان بگویید تا تقوای ستیز را ،با زیباترین واژه های ماندنی در کلاس جهاد بیاموزند .
-به معلمان بگویید تا با گچی به وسعت انفجار بر تخته پولادین زیر تانک سرمشق مرگ بر آمریکا را درشت بنویسند تا محصلان به مدرک رهبری نائل آیند .
- به جوانان بگوئید تا با عروس سرخ شهادت شالوده حیات جاویدی را پی ریزی نمایند که خدا خطب? عقد را خواهد خواند .
-به ره نوردان زینب بگویید وقتی برای زیارت به قتلگاه می آیند ، بوسه بر گلوی برادران رزم آور خود زنند تا از زوایای افق اعلای آن در برابر تاریخ سخن گویند .
-به مادران بگویید هنگام بدرقه بر ستبر سین? هر جوان خویش بوسه ای زنند تا در مصاف گلوله ها سخت تر گردد و نیز سفارششان فقاتلوا ائمه الکفر باشد .
-و بالاخره به مردگان عمودی ! این انسان نماهای متحرک بی هدف بگویید به خود آیید و در ژرفای سنگر سرخ شهادت متولد گردید تا حیاتی پایان ناپذیر یابید ، زیرا شهادت آی? «ان الانسان لفی خسر « را تفسیری دیگر می کند .



کلمات کلیدی :
¤ ستاد یادواره شهدای روستای انگوران setarayeanguran@yahoo.com| ساعت 7:3 عصر چهارشنبه 87/6/6
نوشته های دیگران ( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ